خودم
|
|
دیروز خانه ی سبز دیدم.
چه قدر فرق داشت دید منِ 29 ساله با دخترک 13 ساله ای که خانه ی سبز میدید.
منِ 29 ساله بلد نیست لذت ببره.
ایرادهای فیلم رو میبینه.سوال میکنه که مگه میشه یکهو همینجوری بدون آمادگی قبلی تا لب مرز رفت؟
چرا فرید و لیلی که دارن میرن خارج چمدون هاشون کمه؟
این مانتوهای بلند و زشت و اپل دار چیه که تن اعضای مونث خانواده است؟
چرا..
چرا....
و چرا....
منِ 13 ساله رو زیاد یادم نیست.ولی یه چیزی رو درباره اش یادمه:
اشکال های خانه ی سبز رو نمیدید.ازش لذت میبرد.
مینشست کنار تلویزیون و جمله های خسرو شکیبایی رو تند و تند مینوشت و وارد دفتر خاطراتش میکرد و راحع بهشون نظر میداد.
من 13 ساله تمام حواسش به فیلم بود چون موبایل نداشت ولی من 29 ساله 2 بار مجبور شد چشمش رو از صفحه ی تلویزیون برداره چون smsتبلیغاتی براش اومده بود!!!!
و یه چیز دیگه:
من 29 ساله وقتی فرید ولیلی از سینما برنگشتن،تا آخر فیلم اشک ریخت.چیزی که من 13 ساله هیچ وقت نمیتونست باور کنه....
نگار
نظرات شما عزیزان:
نوران 
ساعت11:48---30 آبان 1391
اون موقه ها از کوچکترین اتفاقات خوب،لذت می بردیم.الان یه سورپرایز در حد المپیک هم خوشحالمون نمیکنه پاسخ:یادم نیست آخرین بار از چی خوشحال شدم نوران.اصلا یادم نیست.
شمیم 
ساعت23:28---17 آبان 1391
من سیزده ساله با تمام وجودش عاشق خسرو شکیبایی بود . زیر تختش پر بود از روزنامه های فیلم و سینما که عکس بزرگ خسرو شکیبایی داشتن. روزنامه هایی که یه دختر اول دبیرستانی یواشکی می خرید و شب ها قبل از خواب همشون رو از ته دل برانداز می کرد.ولی من بیست و نه ساله فقط هربار شکیبایی رو می بینه فقط میگه: هی خدا بیامرزدش.بازیگر خوبی بود. دیگه حتی حال و حوصله عاشق شدن هم نداره............ پاسخ:من عاشق ابوالفضل پورعرب بودم.یادش به خیر....
هرازپا ( hana ی انجمن ) 
ساعت7:39---4 آبان 1391
دکتر نگار این جمله تون رو تو انجمن خیلی دوست داشتم : پاسخ:خواهش میکنم قابلی نداشت
هزارپا 
ساعت9:08---30 مهر 1391
چقدر اون موقع ها جور دیگه دنیا رو میدیدیم .دلم برای اون نگاه تنگ شده
|
چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, |
|
|
|