هدیه
|
|
همیشه به نظرم انتخاب کادو برای دیگران کار مشکلی بوده و هست.
همیشه این سوال رو دارم که حالا چی بخرم.....
و حالا.....3روز دیگر روز مرد است.....
تقریبا 1000تا چیز به ذهنم میرسه که برات بخرم....
فقط 1اشکال کوچیک وجود داره......
قرار نیست برات چیزی بگیرم.....
و چقدر سخته کادو نخریدن برای تویی که اینقدر دلم میخواد برات کادو بگیرم.....
قدر فرصت کادو خریدن برای دیگران رو بدونین......
ارادتمند نگار |
دو شنبه 30 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|
اون...
|
|
توی روتیشن هستم.اتند مربوطه نیومده....
1پیرزن نقلی ازم میخواد بهش آناناس بدم...
خدمات بخش نیستند.میرم سمت یخچال.براش آناناس رو باز میکنم و میدم دستش....
میخوره وتشکر میکنه....
دستم رو به کمرم میگیرم و به عقب خم میشم....
حامله ای مادر؟
نه مادرجون.....
چرا حامله نیستی؟
چون شوهر ندارم.....
آخی.....چه بد....چی میخوای...من همه چی سراغ دارم.....
پیدا میکنم برات.....
لبخند میزنم و با خودم فکر میکنم....من شوهر نمیخوام.....من تو رو میخوام.....
ارادتمندنگار |
شنبه 28 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|
قضاوت
|
|
دوست گل من.
وقتی از کنارت رد میشم و باهات حرف نمیزنم حتما معنیش این نیست که باهات مشکل دارم....
ممکنه خیلی ساده فقط ندیده باشمت....
از کاه کوه نساز....
اینقدر زود و بد قضاوت نکنیم......
با هم مهربون باشیم.....
ارادتمند نگار |
شنبه 21 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|
جمعه
|
|
چیزی نیست...
چرا اینقدر میترسی؟؟؟؟؟؟
این هم 1عصر جمعه است با تمام دلتنگی هاش....
مثل تمام عصرهای جمعه دیگر...
مگه اونها تموم نشدن؟این هم تموم میشه.....
به خیر میگذره.....
صبر داشته باش....
ارادتمند نگار |
جمعه 20 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|
نفس من
|
|
عصر 1روز بهاریه....
خورشید میتابه.....
پرنده ها میخونن......
و من اینجا چقدر تو رو کم میارم....
باخودم فکر میکنم کم اوردن نفس سخت تره یا کم داشتن تو....
و به خودم جواب میدم کم داشتن تو در مقابل کم اوردن نفس مثل مقایسه مرگ است در مقایسه با تب....
میتونم نفس نکشم.ولی نمیتونم تو رو نداشته باشم......
ارادتمند نگار |
شنبه 14 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|
زندگی معمولی
|
|
امروز اخرین روز تعطیلات بود....
رو مبلی های خونه و روفرشی ها برگشتن سرجاشون...
از فردا زندگی برمیگرده به حالت روتین قبلی.....
سال 95 رسما فردا شروع میشه....
زندگی معمولی با تمام تلخی ها و شیرینی هاش روبرومون قرار داره...
خیلی به خودمون بستگی داره چطور باهاش برخورد کنیم....
بیاین انتخاب کنبم و مردش باشیم که باهاش خوب تا کنیم...
مامیتونیم.....
من مطمینم.....
پپوست:صدای اذان میاد...دعاهاتون مستجاب.....
ارادتمند نگار |
جمعه 13 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|
بازگشت
|
|
ماه هاست اینجا ننوشتم....
ماه های بسیار سختی بودن...
کاملا افسرده شدم.موهام سفید شد و کاهش وزن پیدا کردم....
وارد جزییات نمیشم.....
با وجود تمام اون اتفاقات هنوز زنده ام.....
و برگشتم که زندگی کنم...
همتون رو خیلی دوست دارم....
ارادتمند همیشگی نگار
پیوست:آرشام عزیز کامنتت خیلی دوست داشتنی بود.ممنون |
جمعه 13 فروردين 1395برچسب:, |
|
|
|