زندان
|
|
این روزها به شدت به ادمهایی که بیگناه زندانی شدن فکر میکنم.
اون زجری رو که میکشن با تمام وجودم میفهمم.
خیلی بده بیگناه اسیر بشی.واقعا بده.خدانصیب نکنه.جدی میگم.خدا نصیب گرگ بیابون بیگناه زندان رفتن رو نکنه.
اهان....به1چیز دیگه هم فکر میکنم.به زندانی های آشویتز و اینکه بعضی هاشون با وجود تمام اون شرایط وحشتناک جون سالم به در بردن.
اره.این روزها به زنده موندن فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم...
ارادتمند نگار |
جمعه 26 آذر 1395برچسب:, |
|
|
|
خواب
|
|
دلم نمیخواد بخوابم.
بی اندازه خسته ام ولی حیفم میاد بخوابم و آهنگ گوش نکنم و صورت پدرم رو نگاه نکنم و ...
کاش وقت بیشتری برای زندگی داشتم و مجبور نبودم این همه کار کنم.
قدر فرصت زندگی رو بدونین
ارادتمند نگار |
دو شنبه 22 آذر 1395برچسب:, |
|
|
|
موهام
|
|
اندوه میدونی یعنی چی؟
اینه که وقتی تو رفتی از شدت اندوه موهای زیبای بلندم رو کوتاه کردم....
والان که حالم بهتر شده بود و خواستم برقصم وقتی چرخیدم هیچ چیزی دورم نبود....
دلم براشون تنگ شده.
ارادتمند نگار |
جمعه 5 آذر 1395برچسب:, |
|
|
|