ساعت 8 و نیم صبحه....
زیر پتو روبروی پنجره نشستم و اهنگ گوش میدم و برف رو تماشا میکنم...
اصلا هم به درس و امتحان هفته بعدم و پروپوزالی که دست نخورده کاری ندارم
به این فکر میکنم که زندگی چقدر میتونه متفاوت باشه.
میتونه پر از نگرانی نباشه .....(در چند روز اینده کشیک ندارم)
میتونه اروم باشه .....(لازم نیست دوندگی کنم)
میتونه بدون استرس باشه....(فعلا مریض بدحال زیر دستم ندارم)
میتونه ساده باشه.....(نشستم تو خونه و به هیچی فکر نمیکنم)
کلا میتونه خیلی با این نوع زندگی که من الان درگیرشم فرق کنه.
گاهی فکر میکنم اگه با یکی از ادمهایی که وارد زندگیم شدن ازدواج کرده بودم و الان 3 تا بچه دور وبرم بود و تنها دغدغه فکریم بچه ها و ناهار فردای شوهرم بود از زندگیم راضی بودم؟؟؟ایا خوشحال تر از الانم بودم؟
واقعا جواب این سوال رو نمیتونم بدم چون جوابشو نمیدونم.دور و بری های نزدیکم بهم میگن نمیتونستی این مدل زندگی رو تحمل کنی ولی خودم میگم شاید اونجوری هم میشد زندگی کرد.
ولی 1 چیزی رو میدونم و اون هم اینه که زندگی بدون تشکیل خانواده یه چیزی کم داره و هرکاری که داریم انجام میدیم باید حتما کنارش خانواده هم تشکیل بدیم.
پس اگه فرصتش رو دارین و مرد یا زن مناسب وارد زندگیتون شد از دست ندینش و تشکیل خانواده رو با بهانه های مزخرفی مثل کار و درس به تعویق نندازین
اردتمند نگار